راستش منم اعصابم خرد بود .درس داشتم .. جواد هم احتمالا میخواست بیاد به دیدنم . -فریبا من شوخی نمی کنم . من دیگه از زندگی سیر شدم . آدماش همه نامردن . همه بی وفان . -زنت چی ؟ /؟ دخترت؟/؟ اونا چه بدی در حقت کردن ؟/؟ -زنم غر غروست همش ارث پدر می خواد . دخترم فقط دلم واسه اون میسوزه .. یه شماره موبایل داد و گفت اگه دیدی ازم خبری نشد تماس بگیربا این شماره .. می بینی که من شوخی می کردم یا نه .. -یعنی چه فرید تو قاطی کردی . می خوای خودکشی کنی ؟/؟ زده به سرت -فریبا من این کارو می کنم تا بهت نشون بدم .. سیماش قاطی کرده بود . اون رفت و منم دیگه گفتم بهتره دیگه برم به درسام برسم . اصلا دیگه به ایمیل خودمم سر نمی زنم . دو روز شد و از چت خبری نشد ((((بقیه داستان را در ادامه مطلب بخونید))))
ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:داستانک,داستان کوتاه,داستان ادبی,عشق مجازی,خودکشی,عاقبت عشق مجازی,داستان رمانتیک,داستان عاشقانه,داستان واقعی,خودکشی بخاطرعشق مجازی,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
نمی دونستم با ناله هاش چیکار کنم . با اشکهایی که می گفت واسم می ریزه . با درد های درونش . اشتباه کرده بودم . خیلی تصادفی تو یکی از این چت رومهاباهاش آشنا شده بودم . تازه با عشق قبلی خودم بهم زده بودم و اونم حرفای قشنگی می زد . خیلی زیبا از عشق می گفت . از اون حرفایی که عشق سابقم بهم نزده بود . من هنوز به فکر سعیدعشق چتی خودم بودم که پساز چند سال دوستی میونه مون بهم خورده بود. نمی خواستم دوباره خودمو اسیر دنیای دروغ چت کنم . به فرید همه چی رو گفتم و اون گفت که میشه در دنیای دروغ و حقه بازیها دنیایی که میشه هر کلکی رو زد نسبت به هم صادق بود و حقیقتو گفت اگه از هم چیزی نخواهیم . اگه همدیگه رو واقعا دوست داشته باشیم و به هم احترام بذاریم . راستش بابت عشق اولم هنوز خیلی ناراحت بودم ((((بقیه داستان را در ادامه مطلب بخونید))))
ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:داستان ادبی,داستان عاشقانه,داستان,داستانک,داستان عشق مجازی,داستان رمانتیک,عاقبت عشق مجازی,داستان کوتاه,داستان آموزنده,ازعشق مجازی تاخودکشی واقعی,داستان واقعی,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب